lesaratt

بایگانی

مُحرم مَن!

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ


چند روزی بیش تا محرم نمانده ، محرمی که پیش روست ، محرمی که انگار می خواهد مانند تمام محرم های دیگر بیاید و برود . اما ! اما نه ! این محرم را دیگر نمی زارم قربانی شود ، این محرم باید محرم من باشد ، باید نقطه ای برای شروع باشد ، باید بتوانم حرفهایم را با تو بگویم ، بس است دیگر! بس است آن محرم هایی که آمد و رفت و من نتوانستم برایت حرف بزنم ، نتوانستم دردم را بگویم ، نتوانستم بگویم که من هم هستم ، اینجا ! این پایین ، گوشه ای از یک تکیه یا حسینه زانُوانم را به بغل گرفتم و می خواهم با تو سخن بگویم ، می شنوی ؟! آقا ! می شنوی شکوه هایم را ؟! می شنوی ؟! زیر لب فقط یک چیز می گویم ، آن هم حسین ! دوباره محرمت آمد ، دوباره دست و دلم می لرزد . دیگر وقت آن رسیده است که با دست لرزان دامانات را بگیرم . سلام آقا ! سلام حسین ، امام غریب !  با من از خودت بگو ،  از اینکه چه شد حج را نیمه تمام رهــا کردی ؟! از اینکه در راه کربلا چه گذشت ؟! بگو چرا بعضی از نزدیکان را با خود نبردی اما خودت به دنبال غریبه ها رفتی؟!  مثل آن زمانی که وهب را صدا کردی . شنیده ام در مسیر با کاروان شما مواجه شد . همان جا پیش خودت اسلام آورد ، خودش به همراه  مادر و همسرش. عقدش را هم خودت خواندی ، اسمش را هم که خودت عوض کردی و “وهب” گذاشتی . وهب یعنی هدیه. 17 روز گذشت و بازهم صدایش کردی . گفتی دست مادر و همسرت را بگیرو برو ، جواب داد : مگر قرار نبود بمانم؟ او طعم با تو بودن را چشیده بود ، حق داشت که نرود .حق داشت بماند و برایت خون دهد .او ماند و خون داد !  از مسلمان شدن تا شهادت و ماندن همیشگی پیش تو فقط 17 روز طول کشید .17 روز ! به من بگو میان من و تو چند روز ، چند هفته یا چند سال فاصله است؟!  آقا ! اصلاً بزار راحت تر برایت بگویم !  این حرفها بهانست ! این ها را گفتم تا به یادت بیاورم داستان کربلا را . دوست داری بیشتر برایت بگویم ؟! مهربانی هایت را به رخت بکشم ؟! بگویم داستان من الغریب الی الحبیب را ؟!  بگویم حکایـت “ زُهیر” را ؟!  بگویم حکایت “حُـر ” را ؟! خودت خوب یادت هست که ! خودت آن شبی که حُر پشیمان شد یادت نیست ؟! خودت شب دهم یادت نیست ؟! آن شب که یارانت بین انگشتانت بهشت را دیدند یادت نیست ؟! داستان اهلا من العسل را یادت نیست ؟! داستان امیـری حسین و نعم الامیـر هم یادت نیست ؟

داغ دلت تازه شد ؟! عیبی ندارد که ! این محرم را باید با هم روضه بخوانیم ،  من که تو را خوب می شناسم . می دانم که چه قلب رئوفی داری ، می دانم دلت برای  روضه های ما تنگ شده است . پس فراق بس نیست ؟! دوری بس نیست ؟! تو که  میدانی ما هم دلمان برایتان تنگ شده است . اگردلم روزی برایت تنگ نشود آن روز را روز مرگم قرار بده!

حرفم تمام، دیگر چیزی برای گفتن نیست،

فقط من، تو و حکایت "یا ابن شبیب ان کنت باکیا لشی ء فا بک للحسین ع ".


.: پی نوشت:

   یک مطلب قدیمی، چاپ شده در نشریه ثار، ویژه نامه همایش عاشورا پژوهی ، آذر 89

.:طرح نوشت:

  این چه شمعیست که جان ها همه پروانه‌ی اوست!
  • lesaratt

نظرات (۱۲)

  • حوالی آفتاب
  • از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه؟
  • سر به هوا...
  • سلام
    عالی بود...
    چقدر دلم برای رسیدن شب اول محرم عجول تر شد.
  • اشک واژه ها
  • و نافع بن هلال تیرهایش را به اربابش نشان داد روی چوبه همه تیرها نام خودش را حک کرده بود!
    گفت ببین آقا نام من است،  نافع..
    لبخندی به لبهای زیبای ارباب نشست آری نافع نامت نافذ است سینه دشمنان ما را می درد.
    خوشا به حالت نافع تو لبخندش را در آوردی و من گریه اش را!!...
    (ابراهیم جان متن هات مثل همیشه زیبا بود)

    من که تو را خوب می شناسم . می دانم که چه قلب رئوفی داری ...

    ..................

    ...........................

    ...........................

    فقط همین

    سلام
    انگار قسمت بود امشب که شب اول محرم هست این دلنوشته رو بخونم..
    چقدر رو حال وهوام تاثیر گذاشت ...

    انشالله که محرم پر برکتی داشته باشی




    ا
    ایشالله بتونیم استفاده کنیم
    عالی بود
    یاعلی
  • امید رجایی
  • چقدر دلی بود . به دلمان نشست . چقدر خوب حرف دل هایمان را زدی ! واقعا بین ما و حسین مگر چند روز فاصله است که نمی رسیم ؟؟!
    سلام داداشم من نوکرتم.
    شرمندم نکن دادشم،
    تقدیم به اربابم حسین (ع) به امید گوشه چشمی
    عرض سلام و خداقوت
    به روزیم با ...

    جایی که بی حجابی واجب الهی ست ...!
  • ناحیه بسیج دانشجویی استان اصفهان
  • سلام
    ناحیه بسیج دانشجویی استان اصفهان
    دختر زرنگ ایرانی
    http://ibso.ir/index.php/87-multimedia/2013-05-22-05-09-15/464-2013-10-29-04-19-56

    انتشار آثار فاخر دانشجویی
    http://ibso.ir/index.php/105-board/427-2013-09-26-09-08-10

    خدا روزی مجرد ها کنه یه همچین همسری ( داستان بسیار خواندنی)
    http://ibso.ir/index.php/87-multimedia/2013-05-22-05-09-15/458-12985

    ثبت سایت های برتر دانشجویان
    www.ibso.ir

    بصیرت
    http://ibso.ir/index.php/87-multimedia/2013-05-22-05-09-15/460-2013-10-28-10-09-16

    سوالات ناب خواستگاری مخصوص بچه مذهبی ها
    http://ibso.ir/index.php/daneshjooee/424-2013-09-25-14-36-20

    و...

    www.ibso.ir

    سلام داداشم، خیلی زیبا بود
    دلم برات تنگ آقا...
    پاسخ:
    سلام داداش مسعود.
    مخلصیم.
    هنوز خراب این طرح شبیه ابتدای سوره ی مریم هستم!
    دمت گرم
    انشالله محرمی متفاوت رو تجربه کنیم همگی امسال ...
    موفق باشید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">