جزوه هام رو از روی زمین برداشتم ، شروع کردم به خوندن درس :{ درروز 12هم فرودین ماه 1357، فروردین ماه ، فروردین ماه ...
آره . 24 فروردین بود ، اول شور سینه زنی بود که انگار یه حسی بهم گفت جات اینجا نیست ، از در آخر حسینه زدم بیرون ، محمد و دیدم ، بغلش کردم ، از بغلم در رفت ، یه لحظه دستشو گرفتم ، با یه لبخند دستشو از دستم درآورد و رفت ، رفت ، رفت .. .
بمب .. .
پ ن : سفر به گرای ۲۷۰ درجه ، نویسنده احمد دهقان / پیشنهاد میدم بخونید.
بعضی وقتها ندیدن بهتر از دیدنه ، نشنیدن بهتر از شنیدنه و حرف نزدن بهتر از حرف زدنه . دقت کنید ، گفتم بعضی وقتها .
هیچ وقت به کسی که نمی توانید درکش کنید نگویید درکت میکنم...
- ۹ نظر
- ۱۱ ارديبهشت ۸۸ ، ۰۴:۵۴