lesaratt

بایگانی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

آقا سلام. تکیلفم روشن! حرف زیادی نمی زنم! اما چند لحظه! به قدر یک گله کوچک، نه از شما، از خودم!

به روی سیاهم نگاه نکن، دلم را شکسته آوردم، تکه تکه هایش را از توی بازار، از نگاه های ناپاک ، از سبک شمردن  نماز، از بیخیالی نسبت به امر به معروف ، از عدم نهی از منکر، از مجالس غیبت و گناه و از غیره و غیره جمع کردم و آورده ام !

چسباندش سهم شما!

بچسبانی اما کامل نمی شود، بدان همه دلم را در گناه نشکسته ام، یادت هست همین جا کنار پنجره فولاد برات کربلای دسته جمعی بهمان دادی ! جایتان خالی ....

بگذریم، حال برگشته ام! حیف!  زودخراب شد ، چه زود شکست!

 آن تکه هایی که نیست را در کربلا جا گذاشته ام! آن جا شکست! جمعش نکردم. گذاشتم بماند شاید آن دنیا شهادت دهد که من هم ذره ای دلم برای غیر دنیا شکسته !


پ ن:

کاملا غیر منتظره عازم مشهدیم! 1 ساعت دیگه حرکت!     یاعلی از تو مدد

 


  • lesaratt

.:   نوروز، با نگاه آخر احساس کردم این بار فراق سر دراز دارد! لحظه ی خداحافظی در آن هوای سرد، دلم گرم به تو بود،اما حالا سرد از فراق تو!

لحظه ی خداحافظی را یادم نیست آفتابی بود یا بارانی، شاید هم برفی! اما بغض گلو را یادم هست، صدای گرفته را یادم هست، چشم خیس را یادم هست!

 بگذریم.. .

من این بار نه کنار پنجره فولاد، بلکه گوشه ی یک اتاق سه در چار نشسته ام و باز هم شکوه می کنم!

این بار اما حرفی از آمدن نیست، حرف از "حکایت سفر ، سیاهی و سپیدی و پنجره فولاد1 " نیست ! حرف از نیامدن است، نمی طلبی! اسمش هم مشکل مالی ست!

نمی طلبی دیگر، چه درس باشد، چه عزا، چه عروسی، چه بی پولی و چه و چه و چه ...  فرقی نمی کند! همشان بی لیاقتیست، سیاهیست!

دلم تنگست، اما سیاهم! بهتر بگویم : دل تنگم، سیاه ست! باید ادب شود! باید سپید شود!

بدان دلم تا برایت تنگ می شود، می شکند!

تنبیه:

۱۴ مرتبه جامعه کبیره، با دقت "یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم ..."

 

باز هم بگذریم ...

دیگر چیزی برای گفتن نیست، فقط من، تو و حکایت "یا ابن شبیب ان کنت باکیا لشی ء فا بک للحسین ع ".

علی مدد

 

.:.

 

۱- پست های قبل!

سیاهی و سپیدی     و       پنجـــــــــره فولاد

 


 

  • lesaratt