lesaratt

بایگانی

۱ مطلب در تیر ۱۳۸۹ ثبت شده است

انگار دوباره حکایتی در راه است . حکایت سفر ، حکایت ساک های بسته شده  ،. حکایت دل عزم سفر کرده . حکایت از زیر قرآن رد شدن و بستن در . حکایت قدم های شمرده . حکایت دل کندن از خانه و کوچه و شهر و دیار.

انگار دوباره حکایتی در راه است . حکایت اتوبوس و جاده ، حکایت خط کشی های ممتد که مسیر رسیدن من به تو را نشان می دهد . حکایت تابلو های کیلومتر شمار که هر چه عدد آن کمتر می شوند ، دل من بیشتر می تپد . حکایت توقف برای نماز ، حکایت دم گرفتن  بچه ها ی هیئت توی اتوبوس ، حکایت خواندن صلوات خاصه ، حکایت کویر، حکایت طبس و تربت جام و تربت حیدریه .

انگار دوباره حکایتی در راه است . حکایت رسیدن ، حکایت تابلوی به مشهد مقدس خوش آمدید. حکایت چشمی که از پنجره اتوبوس سرک می کشد تا شاید بتواند  از آن جا گنبد طلا را ببینید. حکایت رسیدن به ترمینال!

انگار دوباره حکایتی در راه است . حکایت لحظه دیدار ، حکایت تپش قلب ، حکایت دیدن گنبد از چهارراه دانش ، حکایت حرکت به سمت حرم و حکایت اذن دخول.

انگار دوباره حکایتی در راه است .  حکایت صحن جامع ، حکایت قدم زدن در حرم ، حکایت زیارت نامه و امین الله و جامعه کبیره . حکایت  هم همه های اتاق ضریح ، حکایت چشم های خیس و بغض های گرفته . حکایت لبخند های خدّام حرم . حکایت صحن انقلاب . حکایت پنجره فولاد . حکایت پارچه های سبزی که به آن بسته شده ، حکایت زنی که کنار کودک بیمارش به خواب رفته ، حکایت نگاهی که به پنجره خیره مانده . حکایت غروب . حکایت اذان ، حکایت صف های نماز و حکایت ...

انگار دوباره حکایتی در راه است . حکایت حرف هایی که مدت هاست می خواهم برایت بزنم . حکایت دلتنگی هایی که برایت آورده ام ، حکایت اشک هایی که می خواهم برایت بریزم ، حکایت بغض هایی که می خواهم برایت بشکنم . حکایت نگاه های که می خواهم به تو بکنم و حکایت .. .

انگار دوباره حکایتی در راه است .  حکایت من و تو ، حکایت سیاهی و سپیدی.

 


  • lesaratt