روضه!
روضهات در دلــم همیشه برپـاست ، فـرقی نمیکند ، گوشـه یک تکیـه باشد یا سرکلاس دانشگاه، نــوای صدای مداح باشد یا خواندن ماجرای قتلگاه! روضهات بر چشـمم دریاست، گاه بـا دیـدن نوشتهای، گاه تمـاشـای آب روانی و یا شکفته شدن غنچهای ! روضـهات همیشه روی لبـم نجواست، خانه و خیـابـان نمیشناسـد که! روضـه اینجاست، گوشهی دلم! گاهی ایـن دل نام تو را به زبان میاندازد و گاهی هم یاد تو را در فکر، شاید زبانم اسمت را نگوید یا فکرم با تو نباشد، اما در دلم همیشه هستی ! مبادا فکر کنی دوباره محرم نزدیک شده و من به یادت آوردهام؛ نه! داغ تو متعلق به روز های اخیر نیست که! داغ تو از همان لحظه که کامم با تربت باز شد در دلم نشست، من با روضه بزرگ شدم، چه همان کودکی که در دستههای زنجیرزنی غم را به شـانه میکوبیـدم و چه دوران نوجوانی تا به حـال که سینه ام سرخ از غم شماست. آقا جان ! جانـم فدای عشق کبود علی و فاطمه(علیهماالسلام)، فدای غمهای تو و لیلای دلم حسـن (علیه السلام)، فــدای غـمهای بچـههایـت، فـدای تنهایی مهـدی (عج) و جانم فدای آقا!
- ۹۰/۱۰/۱۵