- ۱۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۴۷
- و کلنا فقیر!
- نگاه بغض آلود!
- دلتنگی!
- بیــا .. .
- رفاقت!
- لااقل!
- کبوتر کاظمین.. .
- بغض!
- برای سوریه!
- هـ مثل همت!
دیگر نه میشود چشمها را بست، نه میتوان گوشها را گرفت! کوچههای بیخیالی هم بنبست شدهاند! حتی اگر نخواهی هم میبینی و میشنوی!
تاریخ دهِ یکِ شصتویک را نشان نمیدهد اما، خمپارهها سهشعبهوار گوشت و استخوانها را میدرند، کافرها قرآن سر نیزه زده اند، با آیه قرآن بی گناهی را سر می برند، پیرمردها بر پیکر جوانانشان علی الدنیا بعدک العفا می خوانند، دست 3 ساله ها را می بندند و جلوی چشمش مادر را سر می برند! هر آنچه که سال ها در روضه ها شنیدیم دیده میشود!
زینب عصر روز دهم آن جا بود تا آن مظلومیت را ببیند، زینب کمر خم کرد، پیر شد، حیران شد، اما ایستاد و بـرای عالمی بی انتها در زمان، واقعه را بازگو کرد، زینب نبود کربلا و عاشورا همان جا دفن شده بود!
رسالت زینب تبلیغ بود، تبلیغ حق علیه باطل، تبلیغ مظلوم علیه ظلم! زینب از کربلا تا شام و کوفه با همه آن مصیبت رفت تا فریاد بزند، فریادی که تکمیل کننده ی قیام حسینی بود!
حال در سوریــــــه حوادثی رخ می دهد عاشـــــورا وار؛ عده ای حسین وار شهید می شوند، سر می دهند، ارباً اربا می شوند! ظلم زبانه می کشد و مظلوم در آن می سوزد!
ای کاش باب جهـــــــــــاد باز بود،
اما حالا که نیست حداقل رسالت ما زینبی بودن است، حداقل وظیفه مان تبلیغ است، باید
به سهم خود و حتی به اندازه یک بال مگس یاری رسانیم مظلوم را! با آنچه که از
دستمان بر می آید!
اینجا یار نباشی، روز دهم عاشورای 61 هجری هم یار نمی بودی! اینجا بغض نکنی، غروب
عاشورا بغض نمیکردی!
روضهی مکشوف همین جاست!
تمام کفر دارد در پیکره اسلام رخ می نماید، و چه بیخیال نشسته ایم ما!
سرباز باشیم، حتی با یک کپی پیست ساده، حتی با اعلام یک تنفر یک کلمه ای ، یا با اندوهی به اندازه یک آه!
تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم حداقل!
در صورت تمایل برای اعلام انزجار از قتل عام مردم بی گناه سوریه می توانید این لوگو را در سایت یا وبلاگ خود قرار دهید!