lesaratt

بایگانی
راه تمام شدن بغض گلویم را فهمیدم امشب!
بخواهی بغض دائمیت ریشه کن شود، باید سرت را از گلوگاه ببرند، درست همانجایی که وقتی بغضت می گیرد درد می کند، تلخ می شود!
یک راز دیگر هم دارد؛ باید روبروی دیدگان زینب سلام الله علیها باشی!  باید مدافع حرم باشی! مثل حسین علیه السلام! صدای شیپور حمله به حرم را که شنید، با آن تن مملو از تیر، تکیه به نیزه غریبیش زد، من هنوز زنده ام! به خیمه گاه حمله نکنید!
آری، یاید مدافع حرم باشی تا بغضت ریشه کن شود، مثل همین سردار شهید عبدالله اسکندری! مثل تمامی شهدای مدافع حرم!
بغضم طنین کلنا عباسک یا زینب دارد امشب!



.:.
خبر نحوه شهادتش خیلی تلخ است، به تلخی ما رایت الا جمیلا!


پی نوشت:
داغونـــــــــــــــــــــــم!
شاید این کلمه توجیه همه متن باشد.


  • lesaratt

امید غریبان تنها کجایی؟!

فعلا همین!

خسته شدیم بس که حرف زدیم، بس که نامه های طولانی و مثلا ادبی نوشتیم!

همین یک سوال بس است! امید غریبان تنها کجایی؟


شعرش هم هست تازه! بعدش می گوید: دلم جز هوایت هوایی ندارد!

همین!


  • lesaratt

.:.

زمین عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگ برپا شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد.

سید مرتضی آوینی

...

و آقا مرتضی راوی مظلوم  ظهور آن حقیقت بود!

...

این طرح ناقابل برای آقا مرتضی و برای بیست فروردین سالروز شهادتش!

همین.

  • lesaratt
 
.:.
حتی اگر از لحظه های دیدار چند روز بیشتر نگذشته باشد!
...
همین طرح برای دسکتاپ




  • lesaratt

.:.

ببین برادر، من به تو مدیونم، به آن سری که برای یک جمله به باد دادی، مجنون باید حفظ شود! بعد از آن تو شدی مجنون قصه ی ما، قصه ی به مجنون گفتم زنده بمان ها! منی که از تو رسم جنون را آموختم، چه باک داشته باشم از دادن سر!

تو شدی ابراهیم سید روح الله و من باید بشوم ابراهیم سید علی!

انشالله!

 

...

هفده اسفند؛ سالروز شهادت سردار خیبر

شهید محمد ابراهیم همت

 

  • lesaratt
وجودت اثبات عاشقی‌ست، اثبات همه‌ی دوست داشتن‌ها! با هر نگاه که به واقعه می‌نگرم، تو هستی، آن هم وسط میدان! این همان اثبات عاشقی‌ست! که اگر تو متولد نمی شدی، عشق در همان صحرا دفن می‌شد و ما هم برای عاشقی آواره می‌شدیم! مانند قوم موسی!
خوش به حال پدرت، ای زینت پدر!  خوش به حال مادرت، ای انیس مادر، خوش به حال برادرت، ای عزیز برادر! ای زینب!

  • lesaratt



.:.
ای کودک آفریقایی، من شرمنده نگاه بغض آلودت هستم،

شرمنده ی آن اسلامی که تو و خانواده ات برایش کشته می شوید، اما من زیر سایه اش آسوده نشسته ام، در امن و امان!

پوست سیاه تو سپیدتر از روی سیاه من است.



ایراد نگیرید!

با دلمان چه کنیم اگر همین متن و طرح کوتاه اعتراض آمیز را نزنیم و ننوسیم؟!

دلم بیشتر از روضه اش می گیرد، وقتی تصویر کودکان میانمار و آفریقا را می بینم!

اشک کودک فلسطینی و بغض کودک یمنی!

مظلومیت کودک سوری!


ایراد نگیرید!

دلم می گیرد خوب!

من را همین طور که هستم قبول کن مخاطب!

همین!


...

همین طرح در یک رنگ دیگر




 

  • lesaratt

سنخیت من و تو چیست مخاطب؟! نمی فهممش!

همانطور که سنخیت یه تیر سه شعبه بزرگ با یک گلوی شش ماه را.

بگذریم.. .


راستی!
من و رفاقت با تو ؛ حیف از تو .. .
  • lesaratt

نقطه هم نشدیم برایت؛ چه برسد به یار!

کاش حداقل تکلیفم مثل شمر معلوم بود! شده ام حکایت خنجر از پشت!

چقدر مایوسم برای خودم این روزها!

رسیدنش را مطمئن نیستم، اما صلی الله علیک می فرستم برایت! آن هم سه بار، به رسم آن پیرمرد!

شاید پرش به ضریح حبیب گرفت و من هم حبیب شدم! به رسم من الغریب الی الحبیب!

شاید ...

شاید ...

شاید ...

شاید از لابلای سلام های مخلص، به گوشت رسید!

تو فقط جواب بده، به همان خفه اش کنید هم راضیم. ولله!


چه تنگ است دل؛ برای آن شبهایی که عباس این را می خواند : باز هم زائراتان نیستم، از دور سلام.



.: پی نوشت

اول این که رابطه من با نقطه سر دراز دارد، یعنی گاهی جمله ام با نقطه آغاز می شود، گاهی هم تمام جمله همان نقطه است!  راستی یاد هادی با نقطه هایش!

دوم این که شایدها نوشته شد، اما بعدش پاک شد، یکی هم نیست بگوید تو که می نویسی چرا پاک می کنی ، یا اگر پاک می کنی چرا  اعلام می کنی که پاک شد!

جوابش نمی دانم هست! بزنید بپای دیوانه بودن!

  • lesaratt

پس کجایی!؟ کجای این دل همیشـه گرفته!؟ کجای ذهن همیشـه درگیر!؟ کجای این سـاعت تکراری!؟ کـجای این شب و روز تاریـک!؟ کجای این لحظه ی تلخ!؟ کجای این هوای سرد!؟  کجای این آسمان بی رنگ!؟ کجای این غروب بغض انگیز!؟ کجای این جاده خیس!؟

بکشم چند آه دیگر را!؟ عاشقانه‌اش کنم یا اعتراض این کلمات تکراری را!؟ دفترچه ای که نیست، همین صفحه خاکستری بد رنگ هست و حرف من و تو! تا کی بنویسم، پاک کنم، باز بنویسم و باز پاک کنم یا منتشر نشده صفحه را ببندم؟!

اصلا بگو که چه بگویم در جواب سوال های همیشگی  این جماعت!؟ دیگر خوبم ، درست می شود، می گذرد، شکر و ... خسته ام می کند! آن ها هم را همین‌طور، آن قدر که جوابم را با یک نگاه می خوانند! آن قدر که دیگر کاری به کارم ندارند! آن قدر که دود می شوم گوشه‌ی اتاق!

چند نفر این تلخی های همیشگیم را باید تحمل کنند! خسته اند از خستگی من! و من هم شرمنده!

اصلا تو کیستی که همیشه مخاطب منی و من از تو خبر ندرام! ای مخاطب من برگرد این کوچه های رفته را! برگرد!

.: دلگیرم به اندازه غروب اربعین! که دلگیریم را فقط او دید! شاید هم تو!

ولله!

پ ن: قرار بود مثل همیشه منتشر نشود، شد، قرار بود بلند نباشد،شد!  دل گرفته و عصبانی بودم و شرمنده تر که حرف هام همیشه نق می شوند!


  • lesaratt